شبکه یک - 2 دی 1401

"مهتاب"، دختر آفتاب ("پدرش" در قامت "دخترش")

نشست (فاطمه زهرا ع، استاد "زنانگی و فرزانگی"، آموزگار " مرگ و زندگی") _ دانشگاه صنعتی شریف _ ۱۳۹۷

بسم‌الله الرحمن الرحیم

عرض سلام محضر برادران و خواهران عزیز. از دوستان هیئتی دانشگاه شریف تشکر می‌کنیم که در این فاصله بین ایام شهادت فاطمه زهرا(س) و میلاد مبارک ایشان در این فاصله چند هفته‌ای جلسه‌ای را در یادکرد بخشی از آموزه‌های فاطمه زهرا(س) برای انسان امروز به نحو عام و جامعه علمی به نحو خاص دوستان تدارک دیدند.

حضرت زهرا(س) یک نوری و صاعقه‌ای بود که درخشید و رفت. مدت زیادی در این عالم نماند نه گذاشتند بماند و نه خود ایشان ماندنی بود. عمری به لحاظ طول مادی کوتاه، به لحاظ ارتفاع بسیار بلند، به لحاظ ظرفیت بسیار حجیم و عریض، به لحاظ عمق لایتناهی. یک دختر جوانی که در بزرگترین مرکز توحیدی و عدالتخواه بشر و در دامان نزدیک‌ترین انسان به خداوند و آخرین پیام‌آور خدا تربیت شده و می‌فرمود که خانه ما «مختلف الملائکه» یعنی محل رفت و آمد فرشتگان بود و وقتی جبرئیل، فرشته آگاهی بر پیامبر(ص) بر پدرم نازل می‌شد ما متوجه رفت و آمد او می‌شدم این‌قدر روح فاطمه رقیق و لطیف شده بود که اتصال آن با عوالم بالا و ماوراء این عالم بیش از این عالم بود نماینده آن عالم در این عالم بود. فاطمه(س) سانسور شده و تنها بازمانده رسول خدا زندگی سیاسی، اخلاقی، معنوی، اجتماعی ایشان به شدت سانسور شده است همان مقداری هم که از زندگی کوتاه مختوم به شهادت از ایشان مانده، باز خیلی کمتر از آن چیزهایی بوده که از ایشان صادر شده است آنچه گفتند و کردند. بخش مهمی از آن به وضوح عمداً سانسور شده است یعنی امروز حتی در این که ایشان 18 ساله بودند وقتی شهید شدند یا 28 ساله بودند اختلاف است. این که دقیقاً کجا دفن شدند معلوم نیست اختلاف است، خب این‌ها خیلی معنی دارد تنها فرزند رسول خدا که پس از ایشان باقی مانده و آن همه مورد خطاب و سفارش است چیزهای واضحی که از خیلی‌ها برای خیلی‌ها معلوم است از ایشان معلوم نشود.

در این فرصت که دوستان یک عنوانی دادند فاطمه زهرا(س) به مثابه استاد دانشگاه؛ که این عنوان دوتا معنا می‌توانست باشد. اگر مراد دوستان و پیشنهاد دهندگان این است که چه سبک‌هایی در استادی و تعلیم و آگاهی‌بخشی می‌شود از فاطمه(س) به عنوان استاد آموخت، عنوان خوبی است و سعی می‌کنیم به چند نمونه در این‌جا اشاره کنیم. اما اگر مراد، فاطمه(س) استاد دانشگاه، یک فضیلتی برای حضرت فاطمه(س) تلقی شود باید روشن شود آن دانشگاهی که انبیاء دارند از آن سخن می‌گویند با این دانشگاه‌هایی که ما و شما در آن درس می‌خوانیم دقیقاً زمین تا آسمان فاصله است. این دانشگاه دانش در سطح افقی است، حتماً لازم است اما مطلقا و حتماً کافی نیست. انسانیت انسان به این دانش نیست، رفاه انسان به این دانش مربوط است اما رشد انسان به این دانش‌هایی که در دانشگاه ما و در همه جای عالم می‌خوانیم مربوط نیست. ممکن است حیوانی باشیم مجهز، حیوانی مسلح به تکنولوژی، دانش تجربی و ریاضی، اما حیوان. یعنی این قدرت، معرفت منجر به قدرت و ثروت شود و قدرت و ثروت علیه انسان به کار برود. قدرت و ثروت دست حیوانات که باشد یک امر حیوانی و علیه انسان است. اما قدرت و ثروت و معرفت دست انسان که باشد آن وقت تبدیل به یک امر انسانی و در خدمت انسان است. بنابراین علم به معنای خاص، یعنی ریاضی، تجربی، علوم طبیعی و همین‌طور محصول آن که صنعت و تکنولوژی است این‌ها سطح انسانیت انسان را معلوم نمی‌کند ممکن است از دل این‌ها بهترین تمدن تا بدترین تمدن بیرون بیاید. ممکن است تجهیزاتی در خدمت یک تمدن ضد انسانی، غارتگر، آدمکش، فسادانگیز، فحشاپرور، دستگاه ظلم‌ساز و بی‌عدالتی بیرون بیاید منتهی با قدرت و ثروت در خدمت کفر و ظلم، در خدمت شرک باشد. اما درس اصلی یک درسی است، آن درسی که فاطمه(س) می‌دهد آن درس انسان بودن است. هزار سال پیش امروز و هزار سال بعد، انسان بتواند انسان باشد یا نباشد! مدرس بزرگ انسانیت، فاطمه(س) از ایشان در این درس ببینیم چه شیوه‌ها و چه اهدافی، چه روش‌ها و چه ارزش‌هایی را در حوزه تعلیم و تدریس به عنوان یک استاد بزرگ می‌توانیم بیاموزیم. به این معنا فاطمه استاد کل است. استاد یک دانشگاهی است که اقلیت انسان‌ها از آن دانشگاه فارغ‌التحصیل می‌شوند. دانشگاه انسانیت و انسان بودن. اکثر ماها یا در آن دانشگاه وارد نمی‌شویم یا مشروط می‌شویم یعنی وارد بشویم خارج نمی‌شویم فارغ‌التحصیل نمی‌شویم! آن دانشگاهی است که انسان را بالا می‌برد فقط جلو در سطح افقی فقط جلو نمی‌برد در سطح عمومی بالا می‌برد. از بالا به غریزه، به قدرت، به ثروت، به ریاست و به همه چیز از بالا نگاه می‌کند و در عالم ماده غرق نمی‌شود ماده را در خودش هضم می‌کند. هضم نمی‌شود. مستغرق در عالم بالاست و مسلط بر عالم پایین است. آن درس اصلی است که خداوند انبیاء را برای آن فرستاد. این درس بزرگ، درس اولوهیت، درس عبودیت، درس انسانیت در هیچ دانشگاهی در سطح کره زمین، قدیم و جدید، سنتی و مدرن و پست مدرن،‌هیچ جا، شرق و غرب عالم آموزش نمی‌دهند یعنی آموزگاران آن خودشان محتاج آموزش هستند چیزی ندارند که بگویند. یک آموزگار دارد و آن خداست و آموزگارانی که می‌فرستد به شکل رسول و غیر رسول و فاطمه(س) استاد بزرگ این دانشگاه است. و در عرصه‌های مختلف که من سعی می‌کنم در این فرصت به چند عرصه و به چند کلاس از این دانشگاه بزرگ که حضرت فاطمه(س) استادی کرد گرچه ما شاگردی نکردیم ولی او استادی کرد به اجمال اشاره کنم. آن نکته‌ای که بیشتر از فاطمه(س) شنیدیم و آن هم درست نشنیدیم و به مسئله جهاد و شهادت ایشان انجامید، درس اول که این‌جا به آن اشاره می‌کنیم استاد ایستادگی؛ برای جلوگیری از انحراف حاکمیت دینی پس از پیامبر(ص). آن لحظه‌ای که علی(ع) با آن عظمتش که عالم به او تکیه می‌دهد وظیفه‌اش نشستن در خانه است فاطمه(س) وظیفه‌اش بیرون آمدن از خانه است. علی(ع) برای وحدت و حفظ امت می‌نشیند و فاطمه(س) برای اصالت و حفظ عدالت بپا می‌خیزد. آن لحظه‌ای که علی(ع) باید بنشیند تا جنگ داخلی نشود فاطمه(س) باید برخیزد تا اصل دین تحریف نشود و از توحید و عدالت دفاع کند و به شهادت برسد. نگذارد یک حکومت دینی و یک جامعه دینی ظاهرسازانه و تقلّبی به جای اصل توحید و عدالت جا بیفتد. فقط در یکی از سخنرانی‌های ایشان که بخشی از آن سانسور نشده، شما آن‌جا چندین قاعده از قواعد فقهی حکومت که در هیچ درس خارج فقهی در حوزه‌های ما هنوز بحث و تدریس نمی‌شود با استناد به روایت فاطمه(س) می‌بینید. قاعده نفی سیف، یعنی نفی خشونت و جنگ برای کسانی که اهل جنگ با شما نیستند. قاعده نفی استبداد. عین تعبیر کلمه استبداد در سخنرانی حضرت فاطمه(س) است. نفی سلطه‌گری. قاعده حرمت ضعف خیر مسلمین، ضعف بنیه اقتصادی امّت اسلام. به یکی از سخنرانی‌های حضرت فاطمه زهرا(س) که سانسور نشده و دست ما رسیده اشاره کنم. ایشان می‌فرمایند علت مقاومت ما پس از پیامبر(ص) و این که من بر سر مسئله خلافت و حکومت پس از رسول‌الله(ص) ایستادم مسئله علی به عنوان شوهر من و پسرعموی من نبود. بحث از علی(ع) و حکومت علی(ع) به عنوان نماد توحید و عدالت بود. بعد از شبه کودتا، ایشان اجازه نمی‌دهند که مسئله بدون افشاگری و راحت طی بشود و به نحوی صورت‌بندی بشود که تا ابد بگویند خیلی خب همین بود! کل اسلام و حکومت اسلامی این‌طور بود. حوادث اجتماعی – سیاسی در لحظه لقاح – عین تعبیر حضرت فاطمه(س) است – که فرمودند «فاَمَا لَعَمْرِی»‌ فرمودند به جان خودم، به فاطمه سوگند «لِعَمری» به خودم سوگند، «لَقَدْ لَقَحَتْ،» لقاح است لقاح اجتماعی – سیاسی، نطفه حاکمیت به نحوی بسته شد که امروز آثار آن را نمی‌بینید «فنظرتاً» کمی فرصت صبر کنید تا میوه‌هایش را بدهد. الآن هنوز اغلب شما متوجه نشدید انتقال حاکمیت از علی به دیگران معنی‌اش برای شما و برای امّت تا ابد چه بود؟ مسیر حکومت اسلامی عوض شد. «فاَمَا لَعَمْرِی لَقَدْ لَقَحَتْ فنظرتاً رَیْثَما تُنْتِجُ،» استاد مقاومت و افشاگری، تحلیل، تبیین دین و حکومت دینی، استاد در حوزه تبیین جامعه سیاسی که ببینید چه اتفاقی افتاد ما چه گفتیم و چرا گفتیم؟ بعد هم آخرش هم فرمودند آنچه گفتم دودی بود که از سینه سوخته برآمد، گفتم آنچه گفتم، و می‌دانستم کسی نخواهد شنید. این‌قدر جمله‌ها زیبا و معنی‌دار و تکان دهنده است. فرمودند کسی مهلت، نطفه بسته شد، کمی فرصت، انتظار بکشید تا پیامدهای ویرانگر آن را ببینید که مثل کرم سر بیرون خواهند آورد. «ثُمَّ احْتَلِبُوا مِلاَْ الْقَعْبِ دَماً عَبِیطاً، وَ ذُعافاً مُبِیداً،» پس از آن از پستان شتر حکومت و این گاو قدرت بدوشید اما نه شیر، که خون؛ نه نوشابه، که چرک‌آبه – تشبیه و استعاره‌های من نیست عین کلمات فاطمه(س) است – آن هم در شرایط بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) و آن درگیری و آن برخورد با امیرالمؤمنین(ع) فقدان آگاهی و یا فقدان شجاعت، بی‌جرأتی و یا بی‌خبری؟ فاطمه(س) یک تنه برمی‌خیزد و وقتی برای آن سخنرانی می‌آید گویی محمد بود که با صدای زنانه سخن می‌گفت، دوباره پیامبر بود، مثل پدرش راه می‌رفت، پدرش بود در قامت یک زن، پدرش بود در قامت دخترش که سخن می‌گفت. آن‌جا فرمود از این پستان به جای شیر، خون و زهر کشنده خواهید دوشید. از این حکومت است که جامعه را سیراب می‌کرد و علی(ع) می‌توانست شما جامعه را و معده این جامعه را مملو از خون زهر خواهید کرد. مسیر حکومت را عوض کردید، الآن زاویه انحراف زیاد نیست ولی زاویه باز شد، بعد می‌فهمید. آن موقع دیگر دیر شده، چه زمانی می‌فهمید؟ 50 سال بعد که یزید می‌آید و حاکم کل جهان اسلام می‌شود و حسین برانداز می‌شود و اهل بیت پیامبر(ص) قتل‌عام می‌شوند ولی فاطمه فرمود من الآن دارم به شما می‌گویم. «ثُمَّ طِیبُوا عَنْ دُنْیاکُمْ اَنْفُساً» بروید بچرید، این قدرت و این هم ثروت، ما که دنبال این نبودیم ما دنبال توحید و عدالت بودیم «وَ اطْمَئِنُّوا لِلْفِتْنَةِ جَأْشاً.» از این به بعد آشوب و فتنه وضعیت سیاسی و اجتماعی جهان اسلام را خواهد گرفت. «وَ اَبْشِرُوا بِسَیْف صارِم،» خبر بد، شمشیرهای از نیام بیرون آمده، سیف! از این به بعد سرنوشت قدرت در جامعه شما با شمشیر دست به دست می‌شود ما نمی‌خواستیم قدرت با شمشیر دست به دست شود. این قاعده نفی سیف که می‌گویم یک قاعده در فقه سیاسی و فقه حکومتی، خود این یک درس خارج فقه می‌خواهد، «وَ سَطْوَةِ مُعْتَد غاشِم،» از این به بعد اساس حکومت «سطوه» سلطه می‌شود یعنی قدرت، خشونت. «معتد» متجاوز از حقوق، دیگر پس از این حق و حقوق سرتان نخواهد شد «وَ بِهَرَج شامِل،» یا می‌روید سراغ هرج و مرج، بی‌نظمی، بی‌حساب و کتابی، ظلم نامنظم، «وَ اسْتِبْداد مِنَ الظّالِمِینَ» یا حکومت‌ها در جهان اسلام به سمت استبداد می‌رود – عین کلمه استبداد را حضرت زهرا(س) به کار می‌برند – قاعده نفی استبداد، «وَ اسْتِبْداد مِنَ الظّالِمِینَ» از این به بعد حاکمیت‌ها به سمت استبداد می‌رود، دیکتاتوری از طرف کسانی که برایشان عدالت مهم نیست «یَدَعُ فَیْئَکُمْ زَهِیداً،» در آینده خواهید دید که اموال عمومی به جای این که صرف مردم و فقرا بشود تبدیل به اموال خصوصی می‌شود و فیء و بیت‌المال را بالا می‌کشند «وَ جَمْعَکُمْ حَصِیداً.» و نیروهای مؤمن انقلابی را درو خواهند کرد. «حصید» یعنی شما را درو می‌کنند. پیش‌بینی فاطمه زهرا(س) را ببینید، خود همین صدتا پایان‌نامه در حوزه جامعه‌شناسی سیاسی و علوم سیاسی و فلسفه سیاست می‌خواهد. آدم‌هایش کو؟ بیشتر از این بخواهم بگویم زیاد وقت گرفته می‌شود چون می‌خواهم در چندین جبهه نشان بدهم که فاطمه زهرا(س) چگونه استاد کل است و همه این مباحث سیاسی، اخلاقی، خانوادگی، حتی استاد زنانگی و فرزانگی، همه این‌ها به یک هسته مرکزی مربوط می‌شود و آن هم آن علمی است که اول از آن بحث کردیم، آن علم معلمان زیادی ندارد اسم فاطمه زهرا(س) را می‌گذارم مهتاب، دختر آفتاب؛ نور ماه، نور خورشید است که وقتی شب می‌شود و خورشید نیست شب را روشن می‌کند. فاطمه(س) پس از پیامبر دقیقاً چنین نقشی را داشت. شب، وقتی آفتاب رفت و غروب کرد پیامبر اکرم(ص) رفت، مهتاب طلوع کرد، نگذاشت تاریک بشود، گفت آفتاب رفت ولی من دارم نشان می‌دهم که کجا راه است و چاه کجاست؟ بهانه و حجت را از ما گرفت. فاطمه(س) فقط ادامه شخص پیامبر(ص) نبود که دختر اوست گرچه او هم یک فضیلت استثنایی و بزرگ است بلکه ادامه شخصیت پیامبر(ص) هم بود هم ادامه شخص پیامبر(ص) و هم ادامه شخصیت پیامبر(ص) هر دویش بود. این که می‌گویند به آل پیامبر در کنار پیامبر درود بفرستید به این خاطر نیست که این‌ها بچه‌های اویند، فقط آن نیست، پیامبر اکرم(ص)، فرزندان از نسل پیامبر(ص) از نسل علی و فاطمه، فرزندان زیادی بودند ولی وقتی می‌گویند آل پیامبر، منظور عده خاص و معدودی هستند برای این که این‌ها ادامه شخص پیامبر و فرزند او فقط نیستند بلکه ادامه شخصیت او هستند. و همه این ماجرا که تا امروز و تا قیامت ادامه خواهد داشت از فاطمه شروع شد. نقطه وصل همه با پیامبر(ص) فاطمه است. نقطه وصل علی با پیامبر هم فاطمه است. نقطه وصل حسن و حسین تا امام زمان(عج) با خداوند و با پیامبر(ص) فاطمه(س) است. ایشان استاد اخلاق اجتماعی و تربیت اجتماعی است. این هم عرصه دیگر. استاد آموزش خوف و رجا، که نه آن‌قدر امید بر خوف غلبه کند که مغرور بشوید و فکر کنید خداوند در خدمت شماست و به دستور شما عمل می‌کندذ و نه آنقدر نگران باشید و بترسید و امید را کنار بگذارید، کفه امید سبک بشود که در تمام زندگی وحشت‌زده زندگی کنید و همه خودتان را از الآن جهنمی بدانید. فرمود نه. به آن‌ها که می‌گفتند ما از چشم خداوند افتادیم و خدا به ما نظر دارد؟ ما اصلاً حسابیم؟ خداوند سرش شلوغ است حواسش به ما نیست! که قرآن به این‌ها جواب می‌دهد که خداوند هیچ شأنی را از شأن دیگر بازنمی‌دارد. حواس خداوند پرت نمی‌شود یا آن‌هایی که گفتند نکند خدا چرت می‌زند و خوابش برده است و ما را یادش برود؟ قرآن هم به آن‌ها جواب می‌دهد «لاسنته و لانوم» خداوند را نه چرت می‌گیرد و نه می‌خوابد، همه چیز تحت کنترل اوست، همه چیز تحت آگاهی اوست، به آن‌هایی که مأیوس می‌شوند و می‌گویند ما گناهانی کردیم که قطعاً خداوند نخواهد بخشید راه ما به سوی خداوند بسته شد ما قطعاً جهنمی هستیم. حضرت فاطمه(س) می‌فرماید که خداوند می‌تواند همه گناهان همه را بیامرزد و برای او مهم نیست این یک حدیث از فاطمه(س) است. به کسانی که از انسان مأیوس می‌شوند از خودشان، از جامعه‌شان و از دیگران، فاطمه(س) می‌فرماید من خداوند را بهتر از شما می‌شناسم من به او نزدیک‌ترم، به شما می‌گویم از خداوند هیچ بعید ندانید که همه گناهان شما را یکجا ببخشد یک گناه را نخواهد بخشید و آن یأس از خداوند است، ولی همه گناهان شما بخشیدنی است. این را به چه کسانی می‌گوید؟ به آن‌هایی که لب پرتگاه یأس هستند و فکر می‌کنند که از چشم خداوند افتادند. و از آن کسانی که مغرور به افراط در امید کاذب در خداوند هستند به این معنی که ما کلاً بهشتی هستیم، گارانتی داریم، شیعه‌ایم، شناسنامه‌مان هم نوشته، مدرکش هم موجود است! هر غلطی هم بکنیم کردیم! اصلاً حساب و کتاب نیست! اصلاً جهنم چیست؟ اهمیتی ندارد. در جواب آن‌ها، یک روز، یک روایتی از فاطمه(س) نقل شده است، یک روز پیامبر(ص) منزل حضرت فاطمه(س) آمدند دیدند که ایشان ایستادند در قنوت اشک می‌ریزد، دختر 16 – 17 ساله و شانه‌هایش می‌لرزد، نیم ساعت، یک ساعت. بعد که تمام شد پیامبر(ص) فرمود که دخترم از حال خود بگو، فلسفه این گریه چیست؟ حضرت فاطمه(س) گفت که نگران قیامت هستم ترس از قیامت دارم، ما چقدر در این عالم هستیم؟ بعد از این‌جا می‌رویم کجا می‌رویم؟ تا کی؟ کجا هستیم؟ پیامبر(ص) فرمودند که آری، اشک بریز. این گریه‌ای است که من تو را از آن منع نخواهم کرد. اشک برای دنیا که چه به دست نیاوردم و چه به دست آوردم، پول، قدرت، برای این‌ها اشک نریز تو از آن‌ها بالاتری، انسان از دنیا بالاتر است و برای دنیا نباید اشک بریزد، بالاتر برای پایین‌تر که اشک نمی‌ریزد. دنیا باید برای تو اشک بریزد. اما از آخرت که گفتی زبان من بند آمد، حق دارید. خب شما از آن طرف می‌گویید که این خدایی که من می‌شناسم همه گناهان شما را هم که بیامرزد بعید ندانید، از آن طرف این‌طوری چرا اشک می‌ریزید و پاهایتان می‌لرزد؟ این هم جواب کسانی که از این طرف بام دارند می‌افتند و شوخی گرفتیم و شوخی گرفتند مرگ را و پس از مرگ را و ابدیت را و قیامت را. با خدا شوخی می‌کنیم! این هم جواب شوخی با خدا.

استاد تعادل در اخلاق و معنویت است. نقطه تعادل بین خوف و رجا. استاد نحوه بندگی برای خدا و خواهری برای خلق. فاطمه(س) خواهر همه بشریت بود. باز این دوتا حدیث را دقت کنید. از یک طرف از حضرت فاطمه(س) نقل می‌شود که ایشان می‌فرماید خوشرویی،‌ اخلاق و رفتار خوش که خیلی هم کار سختی برای امثال بنده است، چون بعضی از آدم‌ها مادرزاد خوش اخلاق هستند، نمی‌دانم چطوری همین‌طوری الکی خوش اخلاق هستند، بعضی از دوستان را داشتیم که همیشه لبخند روی لب‌شان بود به آنها می‌گفتم برای چه داری می‌خندی؟ گفت من نمی‌خندم خودش می‌خندد! بعضی‌ها شانس آوردند همین‌طوری با همه شاد هستند و همیشه لبخند دارند. بعضی‌ها هم مثل من، فیزیک چهره‌شان با همه دعوا دارد و آماده دعواست. اول دعوا را شروع می‌کنند بعد باید دنبال دلیل آن بگردیم. نه شانس آن‌ها و نه بدشانسی ما، ولی اکثر مردم که در حد وسط هستند و همین‌طور این دو گروه، در روایت نقل شده که فاطمه زهرا(س) همیشه بر لب لبخند داشتند – این روایت را گوش کنید – همه نمی‌دانند و فقط با این وجه مبارزه و مظلومیت که وجه بسیار مهمی است آشنا هستند. اما این روایت را از حضرت فاطمه(س) نشنیدند که مؤمن کسی است که جامعه دینی، جامعه‌ای است که ما می‌خواهیم، همه صبح که از خانه بیرون می‌آیند با لبخند با هم روبرو بشوند، همه به هم لبخند بزنند و خود فاطمه این‌گونه بوده است. می‌دانید چه چیزی می‌تواند بین شما حائل و مانع و فاصله شود بین شما و جهنم؟ خوشرویی و لبخند با مردم است. یعنی یکی از پوئن‌هایی که در قیامت آدم را صدگام به سمت بهشت پیش می‌برد حضرت فاطمه(س) فرمودند خوشرویی و لبخند با مردم است که با چهره‌ات استرس و اضطراب به دیگران منتقل نکنی آرامش به دیگران منتقل کنید. گفتند لبخند به مؤمن؟ فرمودند به هر دو. تضمین می‌کنم خوشرویی و لبخند با مؤمن بهشت را بر شما واجب کند و خوشرویی و لبخند با مخالف جهنم را بر شما حرام کند. با همه با لبخند روبرو شوید به همه محبّت و مهربانی کنید هرکس مشکلی دارد مؤمن یا کافر، گرسنه است، فقیر است، گرفتار است کمک می‌خواست فاطمه(س) او را کمک می‌کرد و نمی‌پرسید که شما دین و مذهب‌تان چیست، او را کمک می‌کرد اما نسبت به حق و باطل حساس بود، نسبت به عدل و ظلم حساس بود. چون ما وقتی مهربان می‌شویم دیگر به حق و باطل کاری نداریم. وقتی که اهل حق و باطل می‌شویم دیگر ادب و تواضع و محبت یادمان می‌رود. فاطمه(س) استاد جمع این دوتاست. ایشان می‌فرماید اولاً با مؤمین و آدم‌های صالح که لبخند بزنید و خوشرو باشید به آن‌ها خدمت و محبت کنید، قطعاً بهشتی هستید و بهشت بر شما واجب است یعنی در جامعه دینی به هرکس خدمت کنی به بهشت نزدیک می‌شوید به همه لبخند بزن. شما فرض کنید همین حدیث حضرت فاطمه(س) را عمل کنیم یعنی در کلاس، در تاکسی، در همه جا، در نانوایی، در مهمانی، در پارک، هرکس هرکس را می‌بیند لبخند بزند و احوالش را بپرسد، تا هرکس هرجا مشکلی دارد سریع جلو بیاید و بگوید مشکلت چیست؟ ماشین تو چی شده کاری داری؟ اصلاً چه می‌شود؟ در همین دنیا بهشت درست می‌شود قبل از آن بهشت اصلی. فرمود حتی به کسی که با ما مخالف است ما به او هم لبخند می‌زنیم چون ما با شخص او دشمن نیستیم، با جهل او دشمن هستیم نه با خودش. خود او قربانی است، قربانی جهل و قربانی کفر است ما می‌خواهیم خود او را هم کمک کنیم و نجاتش بدهیم، هدایت یعنی همین. انبیاء برای همه دل می‌سوزاندند رسول خدا(ص) از مشرکین کتک می‌خوردند سر و صورت‌شان خونی شده بود آمد جلو ببیند چه می‌گوید، دید پیامبر(ص) سر و صورت و بدن‌شان خونی است اما زیر لب دارد می‌گوید: «اللهم اغفر لقومی» خدایا این‌ها را ببخش «إنهم لایعلمون» این‌ها نمی‌دانند چه کار دارند می‌کنند. همین‌هایی که من را می‌زنند. می‌گوید او را زدیم ولی همان لحظه هم فکر ما بود. خدایا این‌ها را ببخش، یک وقت این‌ها عذاب نشوند، ولی در عین حال مبارزه در راه حق و برای عدل و برای توحید. با ظلم و شرک و گناه سازش نمی‌کردند. اخم می‌کردند، اما با آن اشخاص دشمنی ذاتی با هیچ کس نداشتند هم ایشان خوشرویی با خلق، حتی با غیر مسلمان، ترش‌رویی با دشمنان حق و عدالت و توحید. هرکس با حق می‌جنگید با او ترش‌رویی می‌کردند. لذا در آن چند ماهی که ایشان درگیر شدند و بعد هم مجروح شدند که به شهادت ایشان انجامید، بعضی از بزرگان به عیادت ایشان آمدند اما حضرت فاطمه(س) آنها را محل نمی‌گذاشت. ترش‌رویی کرد. ایشان بستری شده بود آمد گفت سلام بر فاطمه دختر رسول خدا، حضرت فاطمه جواب‌شان را ندادند و روی‌شان را آن طرف کردند. باز آمد این طرف نشست، ایشان رویش را این طرف کرد. چرا؟ شما که می‌گویید با مؤمن و کافر با همه خوشرویی کنید، بله، وقتی صحبت از اشخاص است نه صحبت از حق و باطل است. وقتی صحبت از جبهه‌بندی فکری و عملی است دیگر جای خوش‌رویی نیست جای ترش‌رویی است باید بگویید من مخالفم. سازماندهی شده، بگویید برای این که شما هم بنده خدا هستید کمک‌تان کنیم و به شما هم روحیه بدهیم! پس نهی از منکر چیست؟ مبارزه با ظلم چیست؟ این‌ها را با هم قاطی نکنیم، با اشخاص، ولو گناهکار، ولو منحرف، حتی جاهل هستند حضرت فاطمه(س) می‌فرماید به آن‌ها هم محبت کنید مشکلات آن‌ها را هم حل کنید من تضمین می‌کنم از جهنم دور شوید، به مؤمنین محبت کنید به بهشت نزدیک می‌شوید، به این‌ها محبت کنید از جهنم دور می‌شوید اما اگر کسانی آگاهانه و عمداً با حق مبارزه می‌کنند یعنی جبهه‌بندی می‌کنند البته به آن‌ها هم نباید ظلم کنید حق آن‌ها را هم نباید پایمال کرد، اما دیگر لبخند نه، که بگوییم آقا با همه با مسالمت برخورد کنیم! نه. این مرزبندی را دقت کنید، یک وقت عارف می‌شوید صلح کل می‌شوید! آقا فرعون و موسی مثل هم هستند چه فرقی دارد؟ آقا چرا مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل؟ آقا مگر صدام و شاه چی هستند؟ امام(ره) بهجت(ره) این‌ها همه بندگان خدا هستند. خب این‌ها آزارشان به یک مورچه نرسیده ولی آن‌ها یک میلیون آدم کشتند! به هر دو لبخند بزنیم؟ این‌هایی که به اسم عرفان سراغ سازشکاری و صلح کل می‌روند و مرز حق و باطل و عدل و ظلم را برمی‌دارند، این یک خطا. از آن طرف هم اگر کسی فکر کند هرکس در حزب من نیست، مسلمان و شیعه و اثنی عشری و فامیل من و رفیق من نیست همه این‌ها جهنمی و مفسد لقمه حرام هستند! هر دوی این‌ها انحراف است. این هم یک درس دیگر از فاطمه(س). نحوه بندگی برای خدا و خواهری برای خلق. به همه خدمت می‌کند. نمی‌تواند بپذیرد یک انسان گرفتاری که کمک می‌خواهد به او بگوید حالا بعداً به تو کمک می‌کنم! شب عروسی یک خانمی آمده گفته خانم من مشکل دارم، عروسی شماست مبارک باشد ولی من مشکل دارم، ببینید لباس مناسب هم ندارم! حضرت فاطمه(س) نمی‌گوید حالا باشد بعد، امشب شب عروسی من است، یک لباس معمولی می‌پوشند و لباسش را به آن خانم می‌دهد و بعد خانه علی می‌رود. لباس مجلس عروسی‌تان کو؟ گفت یک خانمی بود بیشتر از من احتیاج داشت. آخه چرا؟ چرا نه؟ او بیشتر از من به آن لباس احتیاج داشت. این استاد نیست؟ استاد کل بشر نیست؟ این به روز نیست؟ این برای دوره گذشته و سنت است؟ امروز دوره مدرنیته است؟ یا این که تا قیام قیامت استاد انسانیت است. برای مرد و زن. این چه خانه‌ای است که علی و فاطمه و دوتا فرزندانش تربیت شدند که سه روز بدون افطاری روزه می‌گیرند. موقع افطاری می‌آیند درب خانه‌شان را می‌زنند یک وقت برده و اسیر می‌آید، یک وقت فقیر و یتیم می‌آید. حسن و حسین(ع) دو فرزند کوچولو، می‌گویند ما هم ترجیح می‌دهیم به لحاظ جسمانی گرسنه بمانیم و به لحاظ روحانی سیر شویم اما سه روز، این خانواده کوچک گرسنه روزه گرفتند و به کسانی که نمی‌دانند کی هستند می‌دهد، اما انسان هستند، انسان گرسنه، حقوق بردگان، آن درسی که نه دانشگاه شریف می‌گویند، نه در دانشگاه علامه می‌گویند، نه این طرف و آن طرف می‌گویند، هیچ جا این درس را نمی‌دهند نه در دانشگاه‌های لندن و واشنگتن و نیویورک و توکیو، این درس‌ها را هیچ جا نمی‌گویند. دختر آفتاب؛ مهتاب. نسخه دوم پیامبر اکرم(ص).

دیگر استاد به همین معنای تدریس. می‌دانید حضرت فاطمه(س) شاگردان عمومی و شاگردان خصوصی داشتند. شاگردان عمومی‌شان کل مردم بودند زنان و مردان، بخصوص خانم‌ها در مسائل مختلف خداشناسی، انسان‌شناسی، مسائل سیاسی اجتماعی، مسائل اخلاقی و تربیتی و معنوی و از این قبیل. یک شاگردان خاصی هم داشتند باز از مردان و زنان که یکی از این‌ها سلمان است. سلمان یکی از شاگردان کلاس خصوصی حضرت زهرا(س) است که حضرت فاطمه(س) به ایشان (سلمان) عموجان می‌گفتند. می‌دانید که سلمان خودش یک نابغه بزرگ الهی است، ایشان بچه دهقان و سرمایه‌دار ایرانی است، میترائیزم و زرتشتی‌گری را مطالعه می‌کند این‌ها را قانع کننده نمی‌بیند، زرتشتی بوده، بودیزم و بودائیزم را مطالعه می‌کند قانع نمی‌شود، به جاهای مخلتف سفر می‌کند، کل آن امکانات و ثروت و موقعیت خانوادگی را رها می‌کند و طرد می‌شود که چرا دینش را زرتشتی را کنار گذاشته و می‌گوید من عقل آزاد دارم، من آزاداندیش هستم من می‌گردم تا بفهمم چه دینی و چرا؟ بعد به سمت غرب می‌آید و مسیحی می‌شود. بعد خبر می‌رسد که پیامبری در جزیره‌العرب ظهور کرده که طبق روایات مسیحی و یهودی بشارت او داده شده، از خودش می‌پرسد آیا این راست است یا دروغ است؟ آیا این هم یک عوامفریب دیگری است که در مکه ظهور کرده؟ یا نه با بقیه متفاوت است؟ برای شنیدن و انتخاب کردن می‌آید. آن‌جا به دست مشرکین مکه اسیر و برده می‌شود و به عنوان یک اسیر به جزیره‌العرب می‌آید ولی در عین حال خوشحال‌تر است که به آن نقطه ابهام نزدیک‌تر شده که ممکن است کانون نور باشد، و جالب است که همزمان پیامبر اکرم(ص) به اصحاب‌شان می‌فرمایند که جزو بردگان کسی هست ایرانی است بروید ایشان را پیدا کنید و اگر مایل است او را آزاد کنید. پول کم بوده، قضیه سلمان ماجرایی دارد که حالا کاری ندارم، می‌خواهم بگویم یک چنین شخصیتی یکی از شاگردان فاطمه(س) است. که پیامبر(ص) اصحاب را می‌فرستند ایشان آزاد می‌شود و می‌گویند حرف‌های من را بشنو بعد هر تصمیمی می‌خواهی بگیری بگیر، اگر می‌خواهی به ایران یا هرجایی بروی برو. بعد از دو جلسه، تقریباً سلمان می‌گوید من دنبال شما بودم، من دنبال حقیقت بودم، و چنان پیامبر اکرم(ص) ایشان را در آغوش می‌گیرند که یک جمله – من ندیدم الآن یادم نیست که به کس دیگری جز سلمان گفته باشند – فرمودند: «سلمان مِنا اهل البیت» سلمان عضوی از خانواده خود من است و فرمودند این مرد حکیم الهی است. حتی ابوذر با همه عظمتش مجاهد خالص فداکار بزرگ، شهید زنده و عدالتخواه بزرگ اسلام پس از پیامبر(ص) حتی ایشان را وقتی پیامبر(ص) با سلمان مقایسه می‌کنند به لحاظ حکمت و آگاهی‌هایش می‌گویند سلمان با ابوذر در دو سطح هستند. هر دو جزو اولیاء هستند و الهی‌اند اما دوتا تیپ هستند. ابوذر اگر بداند در قلب سلمان چه می‌گذرد پس می‌زند. یعنی ابوذر به لحاظ معرفتی ظاهراً این‌طور به نظر می‌رسد که در سطح سلمان نیست گرچه خودش یک انسان بزرگ و الگوی بزرگی برای همه انسان‌هاست. سلمان با این عظمتش شاگرد فاطمه(س) است یکی از شاگردان حضرت زهرا(س) است.

حالا چندتا درس دیگر در روش استادی، فاطمه(س) استاد در روش استادی است. یکی از آن‌ها ثبت و ضبط دقیق مباحث معرفتی و علمی و آگاهی‌هاست. ایشان خیلی دقیق بوده در ثبت و ضبط طبقه‌بندی مطالب. من فقط یک حدیث را از ایشان عرض کنم. یک روایتی از پیامبر اکرم(ص) بود که خیلی مفاهیم عمیقی در آن بود این‌ها یک وقت حضرت زهرا(س) دیدند این گم شده، به جناب فضّه، نقره خانم، که آن هم خیلی جالب است، درس روش کارفرما با کارگر یک روز سلمان می‌آید و می‌گوید که دیدم فضه خوابیده، جای کنیز و خانم عوض شده، ایشان خوابیده و فاطمه(س) به سلمان می‌گوید هیس! بیدار نشود تازه خوابیده، کارهای او را هم می‌کند. سلمان می‌گوید ببخشید مثل این که جابجا شدید؟ ایشان باید به شما کمک کند یا ایشان به شما؟ فرمودند هر دو به هم. یک روز نوبت ایشان است و یک روز نوبت من است. امروز نوبت من است. یعنی هر بخشی از زندگی فاطمه(س) تدریس درس جدید و تعریف عرفان و معرفت جدیدی است. جالب است هم اشعار سیاسی تربیتی و عرفانی دارند و هم اشعار عاشقانه برای علی. یک مشاعره‌ای علی(ع) و فاطمه(س) دارند خیلی زیباست. تعارف‌هایی که به هم می‌کنند. او می‌گوید تو کی هستی، او هم می‌گوید تو کی هستی. شوخی‌هایشان هم با هم جالب است یک وقت من یادم آمد که یک وقت پیامبر(ص) خانه علی و فاطمه آمد، حضرت علی(ع) رو کردند به حضرت فاطمه(س) گفت به نظر شما پیامبر بیشتر من را دوست دارد یا شما را؟ من فکر می‌کنم من را بیشتر دوست دارند. بعد حضرت فاطمه(س) می‌فرماید که چطوری پاره تنش را از شما کمتر دوست داشته باشد؟ بعد شروع می‌کنند سر به سر هم می‌گذارند که بعد حضرت امیر(ع) می‌فرمایند از خودشان بپرسیم که من را بیشتر دوست دارید یا ایشان را؟ پیامبر(ص) فرمودند ایشان یعنی فاطمه پیش من محبوب‌تر است و شما پیش من عزیزتر. حضرت فاطمه(س) این‌ها را طبقه‌بندی کردند می‌بینند آن مطلب را پیدا نمی‌کنند، می‌پرسد که شما آن برگه را ندیدید؟ ایشان می‌گوید نه، و چنان حضرت فاطمه(س) نگران می‌شوند، اهمیت علم و علم الهی، فرمودند «أطلوبیها» بگرد آن را پیدا کن. «فأنها تعدل عندی حسناً و حسینا» برای من به اندازه حسن و حسین ارزش دارد. یعنی آگاهی که در این متن و در آن نوشته بود، مطالبی که از پیامبر(ص) در آن نوشته بود، این آگاهی و این معرفت،‌ دانستن چیزی است که ارزش آن معادل حسن و حسین است. حسن و حسین در یک کفه، این گزاره معرفتی، این آگاهی که پیامبر داده بودند یادداشت کرده بودم این یک طرف. اهمیت این مطلب. این خیلی جمله مهمی است چون مگر حسن و حسین کم می‌ارزند؟ آن هم فاطمه می‌داند چه تربیت کرده، او این حرف را بزند نه کس دیگری. بگوید این مطلبی که از پیامبر یادداشت کرده بودم به اندازه حسن و حسین می‌ارزد، برایم مهم‌تر است پیدایش کنید، از ایشان سانسور شده و از ایشان مطلب کمی مانده است. روزی نبوده که پیامبر(ص) به فاطمه سر نزند و ننشینند با ایشان صحبت کنند. اگر حضرت زهرا(س) روزی یک جمله از پیامبر(ص) نقل کرده باشند و ثبت شده بود باید سه هزار حدیث حضرت فاطمه(س) از پیامبر(ص) نقل کرده باشد در حالی که کل احادیثی که، تازه می‌دانید پیامبر(ص) مسافرت که می‌رفتند با آخرین نفری که خداحافظی می‌کردند فاطمه(س) بود، وقتی برمی‌گشتند اول به خانه فاطمه(س) می‌رفتند و ایشان نخستین کسی بود که ایشان به او سلام می‌گفتند یعنی بیشترین معاشرت را با ایشان داشتند. خب هر روز ایشان با پیامبر(ص) بوده، هر روز پیامبر(ص) دیدن ایشان می‌آمدند و هر روز با ایشان حرف می‌زدند. روزی یک جمله هم اگر حضرت فاطمه(س) ثبت شده بود فقط سه هزار حدیث باید از ایشان به جا می‌ماند. بوده، سانسور شد. امروز شما ملاحظه کنید که در کل منابع حدیثی که ثبت حکومتی می‌شده و مانده، در منابع غیر پیروان اهل بیت(ع) کلاً دوتا حدیث صحیح از پیامبر(ص) از قول حضرت فاطمه(س) نقل شده است فقط دوتا جمله. بقیه همه حذف شده است و در کل کتب حدیثی دیگر فقط 18تا جمله از حضرت زهرا(س) نقل شده است در منابعی که از «اصحاب سماعه الروات» نقل می‌شود صحابه‌ای که از پیامبر(ص) روایت کردند فاطمه(س) هم به عنوان یکی از صحابیات است، یکی از اصحاب. کلاً 18 تا حدیث که دوتای آن از پیامبر(ص) نقل شده است. برای این که شدت حساسیت روی فاطمه زهرا(س) دانسته بشود.

یکی از درس‌های فاطمه(س) برای ما به عنوان یک جامعه علمی اهمیت کار فرهنگی و مدیون دیدن خود در برابر پرسش پرسشگران است. خسته نشدن از سؤال، میدان دادن به پرسش و انتقاد، این که استاد خود را بدهکار بداند نه طلبکار، بگوید من باید از تو متشکر باشم که از من سؤال می‌کنی. این هم حدیث دیگر از حضرت زهرا(س) است. ببینید درس شاگردپروری، ایشان استاد در شاگردپروری است، تحمل جاهلان، سعه صدر در بحث، استاد در غنی‌سازی جبهه دینی علیه جبهه ضد دین در عرصه علم و فرهنگ و معرفت. در پاسخ به سؤالات و شبهات. یک خانمی خدمت ایشان می‌آید و می‌گوید مادرم مریض است نمی‌تواند خدمت شما بیاید یکسری شبهاتی دارد سؤالاتی راجع به مسائل دینی دارد من آمدم از شما بپرسم، شروع می‌کند سؤال اول را، ایشان مفصل جواب می‌دهند، بعد سوال دوم را ایشان جواب می‌دهند، سؤال سوم را خودش یک کمی خجالت می‌کشد و می‌گوید حتماً خسته شدند جسارت است، مدام ببخشید ببخشید می‌گوید، حضرت فاطمه(س) می‌فرماید نه بگویید ادامه بدهید. سؤال پنجم و ششم، خلاصه خود آن طرف خجالت می‌کشد سؤال دهم که می‌رسد می‌گوید من معذرت می‌خواهم دیگر زحمت نمی‌دهم شرمنده‌ام! حضرت فاطمه(س) می‌فرماید نه شرمنده نباشید اگر سؤال دیگری هست بپرسید، گفت شما را خیلی خسته کردم شما می‌خواستید جایی بروید. فرمودند نه. «هاتی» بیا جلو و راحت‌تر باش «و سَلی» سؤال کن، «عَمّا بَدا لَکِ،» از هرچه که به نظرت می‌آید. هرچه که در ذهن توست و زیر زبانت است یا سر زبانت هست، هرچه که در دلت هست، سؤال، اشکال، ابهام، هرچه می‌خواهی سؤال کن، شرمنده نباش از این که داری سؤال می‌کنی، تو به من صدمه نمی‌زنی، من دارم رشد می‌کنم، من دارم سود می‌برم. چرا؟ چون هر پاسخی که به هر سؤالی بدهی خود پاسخ دهنده،‌ پاسخگو پاداش الهی دارد خداوند نسبت به گسترش آگاهی و تولید و تکثیر و توسعه علمی که مفید به حال بشر است حساس است، پاداش می‌دهد. دقت کنید حضرت فاطمه(س) می‌فرماید شما از من تشکر نکن، و از من متشکر نباش که من وقت گذاشتم دارم جواب سؤالات شما را می‌دهم من از تو متشکرم. این هم حدیث دیگر از فاطمه زهرا(س). شما فرض کنید در دانشگاه‌های ما، حوزه‌های ما، رسانه‌های ما، این فضا حاکم باشد. اولاً کسی که چیزی نمی‌داند چیزی نگوید. اغلب رسانه‌ها حرف مفت است. جاهلان ورّاجی می‌کنند حرف می‌زنند، عالمان سکوت می‌کنند! حدیث داریم اگر جاهلان سکوت می‌کردند و اگر عالمان سخن می‌گفتند بسیاری از مشکلات بشر حل می‌شود. عالمان سکوت می‌کنند و جاهلان حرف می‌زنند! رسانه‌ها و فضای مجازی، عمدتاً دست جاهلان است نه عالمان. بعد استاد به جای این که متکبرانه بر سر شاگرد منت بگذارد یا پاسخگو سر پرسشگر، متواضعانه از او تشکر کند و بگوید که من مدیون تو هستم که تو از من سؤال می‌کنی. تو داری به من لطف می‌کنی، جلوتر بیا و بپرس هرچه که برایت مهم و مطرح است. بعد سؤال می‌کنند برای این که او بفهمند چرا؟ فکر نکند تعارف است، فرمودند که من بازی درنمی‌آورم، تعارف نمی‌کنم، پاداشی که برای پاسخ دهنده هست و کسی که ناشران آگاهی هستند آن‌قدر زیاد است که هرچه من و امثال من وقت بگذاریم باز هم ما بدهکاریم، طلبکار نیستیم. «أرَأَیتِ مَنِ اکتُرِیَ یَوماً یَصعَدُ إلى سَطحٍ بِحِملٍ ثَقیلٍ،» آیا دیدید فرض کنید یک موردی را به یک کسی بگویند مبلغ خیلی زیاد «وکِراؤُهُ مِئَةُ ألفِ دینارٍ،» مثلاً صد هزار اشرفی سکه طلا به تو می‌دهیم از این پله برو بالا، همین. برو بالای سقف، بروی بالای بام. آیا سختش هست؟ نه چون صدهزار سکه نمی‌ارزد به این که بدوی بالای پشت بام بروی؟ فرمودند که کاری که تو داری با من می‌کنی بیش از آن صد هزار سکه است که داری به من می‌دهی. آنچه که به من می‌رسد بیش از این‌هاست. آنچه به استادی که دارد شاگردش را در مسیر حق تربیت می‌کند برای حل مشکلات مادی و معنوی مردم، برای خدا، پاداش او بیش از این‌هاست. «اُکتُریتُ أنَا» می‌دانی من چه به دست می‌آورم؟ «لِکُلِّ مَسأَلَةٍ» در برابر هر سؤالی که می‌پرسی و من جواب می‌دهم و با جهل مبارزه می‌کنم آگاهی را گسترش می‌دهم «بِأَکثَرَ مِن مِل ءِ ما بَینَ الثَّرى إلَى العَرشِ،» بیش از فاصله زمین تا آسمان، بیش از آن دارد به من می‌رسد «لُؤلُؤاً،» اگر زمین تا آسمان‌ها را پر از لؤلؤ و مروارید کنند دارد به من بیش از آن می‌رسد، آنچه به من می‌رسد به عنوان ناشر آگاهی بیش از این‌هاست. لذا پاسخ گفتن به پرسش‌ها و مبارزه با جهل و گسترش آگاهی به نفع خودم هست. «فَأَحرى أن لا یَثقُلَ عَلَیَّ.» لذا این خیلی سزاوار است که بر من سنگین نیاید که اگر شما صدتا سؤال دیگر هم بکنی من این‌جا بنشینم و جواب بدهم.

ببینید این نگاه فاطمی است به مسئله پرسش و پاسخ، مبارزه با جهل و گسترش آگاهی. این هم یک درس دیگر. استادی به روش استادی. دارد به استاد آموزش می‌دهد که تو از سؤال دانشجو و طلبه استقبال کن. تو بدهکاری طلبکار نیستی، به نفع خودت هست. اهمیت کار فرهنگی است، خودت را مدیون ببین. حضرت فاطمه(س) فرمودند من باید از تو متشکر باشم که داری از من سؤال می‌کنی. من در اختیار و خدمت شما هستم. «هاتی و سَلی» بیا نزدیک‌تر، راحت باش و بپرس. «عَمّا بَدا لَکِ»، خط قرمزی نداریم، «عمّا بدالک» یعنی هیچ خط قرمزی در سؤال و پرسش نیست. از هرچه دلت می‌خواهد و به ذهنت می‌آید سؤال کن. این هم درس دیگر. خواهش می‌کنم این تعابیر حضرت فاطمه(س) را دقت بفرمایید و این که کسانی که بخصوص در خدمت به جامعه، و برای رشد جامعه، و برای رشد امّت اسلام، برای رفاه مستضعفین، برای مبارزه با انحرافات فرهنگی و فکری و اخلاقی، برای دفع شبهات سیاسی و اعتقادی، برای آگاهی و رشد یک جامعه دارند علم و تخصص را گسترش می‌دهند، حضرت فاطمه(س) این‌طوری به مسئله نگاه می‌کنند. آن وقت نهادهای رسمی که ظاهراً بطور رسمی متولی دین و فرهنگ و اخلاق و رسانه و تعلیم و تربیت و آموزش در جامعه هستند حواس این‌ها هم باشد. با میزان آمار و بودجه که این‌قدر استخدام کردیم، این‌قدر کارمند داریم و... این‌ها معیار نیست، باید همه شما به یک سؤال جواب بدهید و آن سؤال این است که به چندتا سؤال جواب دادید؟ چندتا مشکل فرهنگی، اخلاقی و علمی، سبک زندگی، در این جامعه را حل کردید؟ این جامعه را چند گام جلو بردید؟ صرف این که ما هستیم و شغل‌مان این است، این‌ها که کافی نیست. به این جامعه بدهکارید طلبکار نیستید. بدهکار آگاهی.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha